قیمت گذاری انتقالی به منظور سازگاری تصمیمات انفرادی و شرکتی
چکیده
بحثهای مربوط به قیمت انتقالی معمولا فرض می کنند که هدف کمپانی بیشینه کردن سود است در حالیکه از ظرفیت موجود حداکثر استفاده را می برند. این مقاله متفاوت، به بررسی تاثیر قیمت انتقالی بر بودجه اصلی می پردازد. در کمپانیهای غیر متمرکز تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری به مدیران واحدها که بودجه اصلیشان شامل سود ناشی از انتقالات داخلی است، داده شده است. وقتی یک واحد فروشنده در ظرفیتی کمتر از ظرفیت خود کار می کند، تئوری اقتصاد می گوید که قیمت انتقالی بر اساس هزینه تمام شده تنظیم می شود. در این حالت، فروشنده سود کافی را بدست آورده است اما نه به اندازه ای که هزینه سرمایه اصلیش را پوشش دهد. درنتیجه مدیران واحدها برخی از سرمایه گذاریها را که باعث افزایش ارزش سهام شرکت می شوند، رد می کنند. راه حل این مشکل، قیمتهای انتقالی تنظیم شده بر اساس قیمتهای بازار، توسط اختصاص میزان صرفه جوییها به انتقالات داخلی کمپانی به واحد فروشنده می باشد، اگرچه قیمت انتقالی بر اساس قیمت بازار ممکن است منجر به کاهش سود کمپانی شود. نیازی به توضیح نیست که ما در طرفداری از قیمت انتقالی صحبت خواهیم کرد با فرض اینکه افزایش ارزش سهام در بلند مدت بر سود کوتاه مدت اولویت دارد.
کلید واژگان: قیمت انتقالی- تمرکز زدایی- سرمایه گذاری- بودجه بندی سرمایه
-۱بحران قیمت گذاری انتقالی
فرض کنید شما مدیر یک قسمت هستید، که در مورد سرمایه گزاری جدید فکر می کنید. برخی از محصولات به قسمتهای دیگر فروخته خواهند شد. سیاست کمپانی ایجاب می کند که فروش بین قسمتها با تخفیف صورت گیرد. سایر واحدها با رضایت تمام از شما خرید خواهند کرد و قیمت پایین نیز خواهند این سیستم راضی هستند چون هزینه کمتری صرف ساخت کالاها خواهد شد تا اینکه آنها را از بیرون کمپانی تهیه کنند. شرکت و واحد پرداخت. مدیران ارشد از خریداری کننده در یک بدنه متحد، باعث افزایش سود می شوند. واضح است که سرمایه گزاری ارزش سهام را بالا می برد. اینجاست که مشکل ایجاد می شود: اگر مدیریت واحد فروشنده، این سرمایه گزاری را انجام دهد، باعث کاهش یافتن هزینه ها می شود ولی سود واحد را افزایش نمی دهد. پس چرا مدیر واحد باید سرمایه گزاری کند در حالیکه سودش را بقیه قسمتهای شرکت می گیرند؟
مشکل اصلی در قیمتگذاری انتقالی شرکت می باشد. این قیمت گذاری انتقالی قیمتی است که یک واحد برای کالاهای انتقالی به واحدی دیگر پرداخت می کند. قیمتهای انتقالی علائم داخلی را ایجاد میکنند که منابع و سودهای تخصیصی در شرکت را مشخص می سازند. بحث آکادمیک در مورد قیمتگذاری انتقالی روی پرانگیزه کردن مدیران متمرکز است تا سطحی از خرید و فروش داخلی را انتخاب کنند که سود را حداکثر بکند. تئوری اقتصاد راهکارهایی را نشان می دهد که به کمک آنها می توان قیمت گذاری انتقالی صحیح را انجام داد تا به این هدف رسید. اما همانطور که در بحران مدیریت سرمایه گذاری دیدیم، قیمت گذاری انتقالی درست به منظور افزایش سود، می تواند باعث بی انگیزگی یک مدیر در همان ابتدا برای سرمایه گذاری شود. یک راه حل برای مدیران ارشد این است که دخالت کرده و قسمت فروش را مجبور به سرمایه گذاری جدید بکنند. اگرچه، چنین رهنمودهایی منجر به ساختارهای سازمانی غیر متمرکز می شود که برای شناسایی و پشتیبانی کردن طرحهای سرمایه گذاری بر مدیران بخشها متکی می باشد. مدیران بخشها بودجه کلی را آماده می کنند تا بررسی شود که آیا سرمایه گذاری مقرون به صرفه است یا خیر. محاسبات آنها بر اساس تخمین سود می باشد، شامل سودی که از فروش داخلی بدست می آید. بنابراین، قیمتهای انتقالی تخفیفی، که برای سوددهی سازمان مناسب می باشند، می توانند برای توجیه سرمایه گذاری بد باشند.ما خصوصا به تعیین اینکه آیا قیمتهای انتقالی انتخاب شده از همگرایی هدف بلند مدت بین واحد و کل شرکت حمایت می کنند، علاقه مند هستیم. در حالت ایده آل، هر دو یک تصمیم سرمایه گذاری مشترک را خواهند داشت.
در می یابیم که هر موقع قیمت انتقالی از قیمت بازار کمتر باشد، همخوانی هدف بلند مدت در خطر قرار می گیرد. از طرف دیگر، یک قیمت انتقالی بازار، باعث اطمینان از سرمایه گذاری هر دو قسمت یعنی واحد و شرکت خواهد شد، اما ممکن است باعث سود کوتاه مدت کمتری شود. نیازی به گفتن نیست که ما قیمت انتقالی بازار را پیشنهاد می کنیم با فرض اینکه سود بلند مدت اولویت دارد.
-۲قیمت انتقالی و تخصیص داخلی جریان نقدینگی
یک کمپانی ارزش سهام خود را با انتظاری که برای نقدینگی خود در آینده ایجاد می کند، بالا می برد.این موضوع تا حد زیادی در سرمایه گذاری در پروژه هایی که ارزش فعلی خالص دارند، بدست آمده است (NPV). در یک سازمانی که بعنوان یک واحد اساسی مستقل سازماندهی شده است، مسئولیت سرمایه گذاری بلندمدت بر عهده مدیران ارشد است. سرمایه اصلی، که بر تمامی قسمتهای کمپانی تاثیر می گذارد، تصمیمات سرمایه گذاری مدیران را راهبری می کند. وقتی طرح ریزی و پیش بینی یک سرمایه گذاری منجر به NPV مثبت می شود، ارزش شرکت بالا می رود.هنگامیکه کمپانی به واحدهای تجاری کوچک تقسیم شده است، اختیار تصمیم گیری برای شناسایی و انتخاب سرمایه گذاری به مدیران واحدها داده می شود. این موضوع در واقع انعکاسی از انگیزه کمپانی برای تمرکز زدایی می باشد که اختیار تصمیم گیری را به مدیرانی که با بازار در تماس نزدیک هستند، می دهد. از این مدیران انتظار می رود که درک بهتری از موقعیتهای قابل سرمایه گذاری، داشته باشند و بتوانند تصمیمات سرمایه گذاری مناسبی را اختیار کنند.
سازگار با اصول سرمایه گذاری، مدیران واحدها برای سرمایه گذاری در پروژه هایی که NPV مثبت دارند، راهنمایی می شوند. در ارزیابی پروژه ها، مدیران تنها نقدینگی که به حوزه تحت اختیار آنان مربوط است بررسی می کنند. بودجه اصلی یک واحد هزینه ها و سودهای سایر قسمتهای کمپانی را، که ممکن است بطور همزمان از این سرمایه گذاری به سایر واحدهای سازمانی گسترش پیدا کند، در نظر نمی گیرد. در نتیجه NPV واحد با NPV شرکت می توانند متفاوت باشند.
علت اصلی تفاوت بین محاسبات واحدها و شرکت، سیستم قیمت انتقالی کمپانی می باشد. موضوع مورد بحث، پایین آوردن هزینه ها می باشد که در هنگام ساخت کالاها در داخل کمپانی افزایش می یابد.
هزینه های کاهش یافته در واقع افزایش نقدینگی کمپانی است چون در واقع بیان کننده دلارهای پرداختی کمتری به فروشنده بیرونی می باشد. کاهش هزینه ها ممکن است در واحد خرید یا واحد فروش اتفاق بیافتد. در این ضمن، هزینه های مربوط به ظرفیت تولید، منحصرا توسط فروشنده متقبل می شود. همین ظرفیت تولید است که ارزش بلند مدت را ایجاد می کند.
بعنوان مثال، فرض کنید، یک کمپانی ارزش ۱۰۰۰ دلاری را در حالیکه یکی از قسمتهایش خرید داخلی به جای خارجی انجام می دهد، ایجاد کند. اگر کالاها به قیمت بازار انتقال یابند، آن وقت تمامی ۱۰۰۰ دلار به واحد فروشنده اختصاص می یابد. از طرفی دیگر، اگر کالاها به ارزش نهایی انتقال یابند، تمامی صرفه جویی به واحد خریدار اختصاص می یابد. بنابراین، با ارزش نهایی، واحد فروش تنها سود کافی برای جبران هزینه هایش را بدست می آورد، اما هزینه کلی آن نادیده گرفته می شود.
-۳تنظیم قیمتهای انتقالی برای سوددهی کوتاه مدت
یکی از موضوعات همواره مطرح در سیستم قیمتهای انتقالی، حصول اطمینان از همگرایی بین اهداف کمپانی و واحدها می باشد. عموما، همگرایی هدف در تصمیمات قیمتهای انتقالی، حول هدف کوتاه مدت که بیشینه سازی سود کمپانی است، می چرخد. علاوه بر این، انتخاب یک قیمت انتقالی بر این فرض است که، واحد فروشنده توان تولید را دارد. کمپانی به هدف کوتاه مدت زمانی نائل می شود که اقدامات انجام شده بوسیله مدیران مستقل واحدها منجر به بیشینه شدن سود کمپانی می شود که به نوبه خود به بهینه سازی استفاده از ظرفیت موجود واحد فروشنده بستگی دارد. در تلاش برای رسیدن به هدف همگرایی، انتخاب یک قیمت انتقالی بر دو سوال متمرکز است: آیا کمپانی باید از تولید داخلی یک کالا حمایت کند؟ و اگر فروش داخلی داشته باشیم، قیمت صحیح چیست؟ پاسخ دادن به این سوالها بستگی به دو شرط که مرتبط با استفاده از ظرفیت موجود می باشد، دارد.
۱- ظرفیت کامل: وقتی واحد فروشنده با ظرفیت کامل خود کار می کند، باید از فروش خارجی منصرف شود تا بتواند به واحدی دیگر بفروشد. هزینه از دست رفتن موقعیت فروش خارجی، قیمت بازار می باشد. این موضوع یک حدی را برای قیمت انتقالی تعیین میکند، زیرا که واحد خریدار مبلغ بیشتر پرداخت نخواهد کرد.
۲- کمتر از ظرفیت: وقتی است که واحد فروشنده با ظرفیتی کمتر از ظرفیت کامل خود کار می کند. در این حالت، هزینه این موقعیت فروش داخلی، هزینه تمام شده کالا می باشد. این مقدار یک حد پایینی را برای قیمت انتقالی تعیین می کند، زیرا که فروشنده تمایلی به فروش به قیمت پایینتر ندارد.
به عنوان یک قانون عمومی، قیمت انتقالی بستگی به بهترین موقعیت آتی مدیر هر قسمتی، دارد. قیمت داخلی هنگامیکه واحد فروشنده با کمتر از توان ظرفیتی خود کار می کند، باید با هزینه نهایی برابر باشد، و هنگامیکه با حداکثر ظرفیت خود کار می کند باید با قیمت بازار برابر باشد. با این قیمتها، انتظار می رود واحد خریدار مقدار مناسبی را خریداری کند تا سود خود و سازمان را بیشینه سازد.
برخی تغییرات قیمت انتقالی باعث کاهش تبادل میان واحدهای فروشنده و خریدار می شوند. یک رویکرد متعارف این است که واحد فروشنده تخفیفی برابر با درآمد حاصل از تقلیل هزینه در فروش داخلی را بدهد. این تخفیف داخلی، قیمت خرید را برای واحد خریدار، هنگامیکه واحد فروشنده کمتر از ظرفیت خود کار می کند، کاهش می دهد. فروشنده می تواند قیمت بالای هزینه نهایی را بدهد، در نتیجه فروش داخلی تشویق می شود. این ترکیب، سود بیشتری را به فروشنده می رساند، در حالیکه بدلیل قیمتهایی زیر قیمت بازار خریدار نیز سود می کند.
۴- همگرایی هدف و قیمت انتقالی
اکثرا، نگرانی در مورد استفاده از قیمت بر اساس هزینه نهایی، مربوط به انگیزه واحدها برای خرید و فروش داخلی بدون دستور می باشد. در مقابل، توجه بسیار کمی به موضوع تاثیر قیمت انتقالی پیشنهادی روی تصمیمات سرمایه گذاری شده است. مخصوصا، ما در مورد تاثیر قیمت انتقالی، روی تصمیم نهایی در مورد پتانسیل موقعیتهای سرمایه گذاری نگران هستیم. بجای فرض اینکه واحد فروشنده ظرفیت موجود را دارد، می پرسیم که آیا فروشنده باید این سرمایه گذاری را انجام دهد یا خیر؟ این بینش نه تنها برای واحدهایی که می خواهند وارد یک حیطه جدید بشوند مفید است بلکه وقتی که یک واحد عملکرد خود را بازسازی می کند، کاملا شایسته است.
بنابراین، واحدی که در گذشته ابزاری را به واحدی دیگر انتقال می داده است، حالا دوباره فکر می کند که آیا سرمایه گذاریش صرفه اقتصادی دارد یا خیر؟
درحالیکه قیمت گذاری بر اساس هزینه نهایی ممکن است منجر به همگرایی هدف کوتاه مدت شود، قیمت انتقالی روی میزان فعالیتهای واحدها و بازگشت سرمایه اثر می گذارد. وقتی قیمتهای انتقالی بر اساس قیمتهای بازار باشد، بازدهی سرمایه واحد فروشنده بالاتر از حالتی خواهد بود که قیمتها بر اساس قیمت تمام شده باشند. این تفاوت بدلیل این است که قیمت بر اساس هزینه نهایی اجازه می دهد تا واحد خریدار سود حاصل از انتقال را تصاحب کند. در نتیجه، مجموعه ای از قیمتهای انتقالی که باعث ایجاد انگیزه مثبت می شوند ممکن است واحدهای بخصوصی را که در حال حاضر به موفقیت کمپانی کمک می کنند، به دلیل کاهش سود رها کنند. کوپر اسلاگمالدر فراتر رفته و می گوید: تاکید روی هزینه های کوتاه مدت ممکن است منجر به اثرات بلند مدت شود.
مجموعه مقاله های مرتبط، به تاثیر قیمتهای انتقالی مذاکره شده روی سطح سرمایه گذاری می پردازد. با این قیمتها، واحدهای فروشنده و خریدار روی یک قیمت انتقالی که از هزینه نهایی بالاتر و از قیمت بازار پایینتر است، توافق می کنند. از آنجاییکه قیمت انتقالی مذاکره شده منفعت را بین خریدار و فروشنده تقسیم میکند، احتمال اینکه منجر به سرمایه گذاری کمتر توسط فروشنده شود هست،
اگرچه این مقاله ها، فرض می کنند که واحد فروشنده باید یک سرمایه گذاری برای حمایت از یک فعالیت بخصوص انجام دهد. اثر مذاکره روی یک قیمت انتقالی بجای انتخاب آن ممکن است منجر به کاهش راندمان کلی شود.
در این مقاله، ما به بررسی سایز بهینه واحدها نمی پردازیم، بلکه تاثیر قیمت انتقالی روی ارزیابی اولیه فرصتهای پروژه را بررسی می کنیم. به جای فرض اینکه واحد فروشنده دارای ظرفیت موجود است یا ظرفیت جدید به آن اضافه خواهد شد، به بررسی اینکه آیا واحد اضافه کردن ظرفیت را قبول خواهد کرد یا خیر می پردازیم. در این حالت، در می یابیم که قیمتهای انتقالی که برای بیشینه کردن سود کوتاه مدت طراحی می شوند، ممکن است ارزش نهایی بلند مدت را تحت تاثیر قرار دهند.
۵- ارزیابی فرصتهای سرمایه گذاری
وقتی مدیران کمپانی و مدیران واحدها، طرح سرمایه گذاری واحدی را ارزیابی می کنند، مدل سرمایه اصلی آنها می تواند نتایج متفاوتی را ایجاد کند. در سطح شرکت، محاسبات بر اساس هزینه نهایی تخمین زده شده برای کل است.
این شامل وجوه نقد و پرداختیها بین شرکت و واحد خارجی می باشد، اما شامل جریان نقدینگی حاصل از انتقالات بین واحدهای داخلی نمی شود. از طرف دیگر، محاسبات یک واحد بر اساس تخمین جریان نقدینگی خود آن واحد است، بدون توجه به اینکه آیا انتقالات با واحد خارجی ایجاد شده است یا با واحد داخلی. واحدی که مستقلانه عمل می کند با اطلاعاتی محدود شده است که از فعالیتهای خود آن واحد بدست می آید. در نتیجه، وجه نقد آن به سود حاصل از فروش بستگی دارد، بدون توجه به اینکه فروش داخلی بوده یا خارجی. قیمت انتقالی که برای فروشهای داخلی در نظر گرفته می شود، قسمتی از پیش بینی نقدینگی است.
۱-۵- مقایسه بین بودجه اصلی شرکت و واحدها
جدول یک، چهار گزینه احتمالی درآمدها را هنگامیکه مدل بودجه اصلی واحدها با مدل شرکت مقایسه می شود، نشان می دهد. قسمت چپ جدول دو دستاورد را برای واحد نشان می دهد: NPV>0 و NPV<0 . قسمت بالای جدول دو دستاورد را برای شرکت نشان می دهد: NPV>0 و NPV<0، فقط یکی از این نتایج باعث نگرانی می شود: نتیجه ای که تحت عنوان جعبه شماره ۳ در جدول مشخص شده است.
در دو مورد جعبه های مشخص شده ۱ و۴، مدلهای بودجه اصلی که در سطح شرکتی و واحدها آماده شده اند، منجر به نتیجه سرمایه گذاری مشابهی می شوند. تحت این شرایط، انتظار سود داخلی توسط واحد با مدیریت شرکت مشکلی ایجاد نمی کند. بنابراین، جعبه های ۱ و۴ در مورد اثرات قیمت انتقالی روی سرمایه گذاری مهم نیستند.
جعبه ۴ آسان ترین مورد است. مدیران در هر دو سطح پروژه را رد می کنند. از این جعبه چشم پوشی می کنیم، بدلیل اینکه قیمت انتقالی مورد بحث نیست، و تصمیم در مورد سرمایه گذاری را تحت تاثیر قرار نمی دهد.
جعبه ۱ موردی است که هر دو مدیران، پیشنهاد را قبول می کنند. همچنین می توانیم از این جعبه در تحلیل هایمان چشم پوشی کنیم، زیرا مشکلی وجود ندارد. محاسبات NPV شرکت از لحاظ مقداری می تواند از مقدار واحد متفاوت باشد اگرچه هر دو منجر به تصمیم گیری یکسانی می شوند. مقدار NPV در سطح واحد از مقدار آن در سطح شرکت، هنگامیکه قیمت انتقالی واحد معادل هزینه تمام شده است، کمتر خواهد بود. حالا به جعبه ۲ باز می گردیم، جاییکه NPV شرکت بزرگتر از صفر و NPV واحد نیز بزرگتر از صفر است. اینجا، واحد پروژه را قبول می کند که در واقع ارزش شرکت را پایین می آورد.
از این جعبه نیز در بررسیهایمان چشم پوشی می کنیم. این یک مشکل نشدنی است که معمولا در انتقالات داخلی پیش نمی آید. در این حالت لازم است واحد فروشنده برای انتقال داخلی بیشتر هزینه بگیرد تا قیمت بازار. در این صورت واحد خریدار، با قیمتی پایینتر از قیمت داخلی، از بازار خرید خواهد کرد.
مورد آخر، جعبه شماره ۳، وضعیتهایی را نشان می دهد که مشکل بین مدلهای بودجه اصلی شرکت و واحد پیش می آید. این جایی است که واحد، پروژه را رد کرده ولی شرکت قبول کرده است. همانند جعبه ۱، NPV شرکت مثبت است. همچنین، از آنجاییکه انتقالات به قیمت تمام شده می باشند، NPV شرکت از NPV واحد بیشتر است.
جدول ۱- مقایسه درآمد بودجه اصلی در سطوح شرکت و واحد
NPV<0 شرکت NPV>0 شرکت
مشکل نشدنی – جعبه ۲ هر دو قبول می کنند – مشکلی نیست -جعبه ۱ NPV>0 واحد
هر دو رد می کنند – مشکلی نیست – جعبه ۴ مشکل – جعبه ۳ NPV<0 واحد
در جعبه ۳، NPV واحد منفی است، بنابراین انتظارات متفاوتی از ایجاد ارزش پیش می آید. اینجا مرکز مشکل است و نیاز به توضیح بیشتری دارد.
۲-۵- سرمایه گذاری ناسازگار
پیشنهادات شفاف کننده
جدول ۲ یک شفاف سازی عددی را نشان می دهد. در قسمت بالای جدول، یک کمپانی با سرمایه گذاری ۱۰۰۰ دلاری، NPV، ۲۰۱ دلاری و پیش بینی سود ۵۰۰ دلار در سال را برای سه سال ایجاد کرده است. صرفه جویی سالانه کمپانی برابر با تفاوت بین هزینه تمام شده ساخت کالا در مقابل هزینه های خرید کالا بصورت خارجی می باشد. بر اساس پیش بینی NPV مثبت این پروژه، کمپانی باید سرمایه گذاری کند. ارزیابی سرمایه گذاری بستگی به مدیر واحد دارد که پروژه را شناسایی و آنرا به مدیران ارشد پیشنهاد کند.قسمت پایین جدول ۲، NPV را از نقطه نظر یک سرمایه گذار نشان می دهد. فرض کنید واحد با کمتر از ظرفیت فعالیت می کند و آن قسمت فروش، با قیمت هزینه تمام شده، داخلی خواهد بود. در این حالت تمامی سود شرکت در فروش داخلی توسط واحد خریدار بدست آمده است. در نتیجه واحد فروشنده، تنها آن قسمت از سود کمپانی که از فروش خارجی بدست آمده را شناسایی می کند. بعنوان مثال، فرض می کنیم، صرفه جویی خالص سالانه ۴۰۰ دلار برای مدت سه سال می باشد. واحد فروشنده کسری صرفه جویی سالانه ۱۰۰ دلار را دارد. کسری ۱۰۰ دلاری بوسیله واحد خرید که اختلاف بین قیمت بازار و هزینه تمام شده داخلی می باشد، بدست می آید. وقتی فرصت سرمایه گذاری در سطح واحد ارزیابی می شود، NPV فروشنده ۳۹- دلار است، که نشاندهنده از دست دادن ارزش در واحد سرمایه گذار می باشد. سازگار با قوانین بودجه اصلی، احتمال اینکه مدیر واحد، سرمایه گذاری را تعقیب کند یا حتی پیشنهاد را به مدیریت شرکت ارائه دهد کم است.
۳-۵- دلیل NPV منفی
NPV منفی که بوسیله واحد سرمایه گذاری انتظار می رود (فروشنده)، ناشی از قیمت انتقالی مورد استفاده در طی پروژه می باشد. بطور کلی، قیمت انتقالی صحیح، وقتی واحد فروشنده کمتر از ظرفیت خود کار می کند، هزینه نهایی می باشد. صرفه جویی نقدی نهایی که بوسیله سرمایه گذاری پیش بینی شده انجام شده است، تفاوت بین قیمت بازار و هزینه تولید داخلی است. این افزایش ارزش کمپانی، سپس بین واحد فروشنده و خریدار تقسیم می شود.
دلیل اصلی NPV منفی واحد فروشنده در جدول ۲، سهم بالای فروش داخلی می باشد. برای فروش داخلی، واحد خریدار قسمتی از صرفه جویی کمپانی که معادل تفاوت بین قیمت داخلی و بازار می باشد را دریافت می کند. واحد فروشنده، مابقی ارزش ایجاد شده را یا تفاوت بین قیمت داخلی و هزینه نهایی را دریافت می کند. در نتیجه جریان نقدینگی داخلی قابل قبول توسط واحد فروش، ارزش صرفه جویی که برای شرکت تولید می کند را نادیده خواهد گرفت.
۶- ترکیب اهداف کوتاه مدت و بلند مدت
اختلاف مابین یک کمپانی که سود کوتاه مدت را بهینه می سازد و ارزش سهامداران بلند مدت فقط هنگامی اتفاق می افتد که واحد فروشنده با ظرفیتی کمتر از ظرفیت واقعی خود فعالیت کند.
این وضعیتی است که در جدول ۱، جعبه شماره ۳ داده شده است جاییکه قیمت پیشنهادی برای انتقالات داخلی، هزینه تمام شده می باشد. واحد خریدار، مقدار بهینه را خریداری می کند تا سود شرکت را بیشینه سازد. با این وجود واحد فروشنده NPV پایینتری را نسبت به آنچه شرکت محاسبه کرده، محاسبه می کند. و بنابراین این سرمایه گذاری را نمی تواند انجام دهد. و سپس کمپانی در افزایش ارزش سهامها موفق نخواهد بود. حل اختلاف بین محاسبات بودجه اصلی واحد و شرکت، نیاز به استفاده از اطلاعات مربوط به نقدینگی داخلی در هر دو مدل دارد.قیمتهای انتقالی بر اساس بازار، راه حل پیشنهادی می باشند. وقتی قیمتهای واحد فروشنده به بازار منتقل شوند، ارزش قابل توجهی را بدست می آورند. این دقیقا همان چیزی است که وقتی واحد فروشنده در حداکثر ظرفیت می باشد، اتفاق می افتد. مدلهای بودجه اصلی، برای واحد فروشنده و کل شرکت تخمینهای مشابهی برای دریافت نقدینگی در آینده ارائه می دهند. با وجود واحد فروش در ظرفیت کامل خود، یک قیمت انتقالی بر حسب قیمت بازار موقعیتی را به واحد خریدار ارائه می دهد، که با خرید مقدار بهینه، سود را به حداکثر برساند. بنابراین، هر دو هدف، سود کوتاه مدت و ارزش بلند مدت بدست آمده اند. این یک مورد مخصوص برای موقعیت نشان داده شده در جدول۱، جعبه ۱ می باشد. نه تنها هر دو مقدار NPV مثبت هستند، بلکه آنها مساوی نیز می باشند.
با استفاده از قیمتهای انتقالی بازار، وقتی واحد فروشنده کمتر از ظرفیت است، مشکل بودجه اصلی نیز حل می شود، اما با توجه به سود کوتاه مدت، مشکل جدیدی ایجاد می شود. با یک قیمت انتقالی بر اساس قیمت بازار، واحدهای فروشنده و خریدار در همان موقعیتی قرار دارند که اگر واحد فروشنده با تمام ظرفیت بود، قرار داشتند. هزینه واحد خریدار از خریدهای داخلی برابر با قیمتهای بازار است، بنابراین، هیچکدام از صرفه جوییهای در سطح شرکت توسط خریدار مورد قبول واقع نمی شوند. در نتیجه، واحد خریدار مقدار بسیار کمی از محصولات را خرید و فروش خواهد کرد. چنین عملی سود کوتاه مدت شرکت را کاهش خواهد داد، بطور کلی، وقتی قیمتهای انتقالی بیشتر از هزینه های تمام شده باشند، نتیجه برای شرکت سطح پایینتری از تولید و سود کمتر می باشد.
بحرانی که پیش روی یک شرکت غیر متمرکز است، با توجه به قیمت انتقالی و مشکل بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت، می تواند بصورت زیر خلاصه شود:
الف) قیمتهای انتقالی بر اساس قیمت بازار که با اهداف بلند مدت در سطح واحد و شرکت تنظیم شوند، و در نتیجه محاسبات NPV شرکت برابر NPV واحد فروشنده خواهد بود، ب) قیمتهای انتقالی بر اساس هزینه نهایی تنظیم شوند، همراه با اهداف سود دهی کوتاه مدت در واحد خریدار و شرکت، و NPV شرکت از NPV واحد فروشنده بیشتر خواهد بود.
جدول ۲- مدلهای تصمیم گیری سرمایه گذاری
۳ ۲ ۱ ۰ پایان سال
۱۰۰۰- $ سرمایه گذاری
۵۰۰$ ۵۰۰$ ۵۰۰$ پس انداز پس ازکسر مالیات
۵۰۰ ۵۰۰ ۵۰۰ ۱۰۰۰- جزیان نقدینگی
۷۱/۰ ۸۰/۰ ۸۹/۰ ۰۰/۱ فاکتور نزول ۱۲%
۳۵۶ ۳۹۹ ۴۴۶ ۱۰۰۰- مبلغ تنزیل شده پرداختها
۲۰۱$ NPV
مدل واحد فروش
۳ ۲ ۱ ۰ پایان سال
۱۰۰۰- $ سرمایه گذاری
۴۰۰ $ ۴۰۰ $ ۴۰۰ $ پس انداز پس ازکسر مالیات
۴۰۰ ۴۰۰ ۴۰۰ ۱۰۰۰ - جزیان نقدینگی
۷۱/۰ ۸۰/۰ ۸۹/۰ ۰۰/۱ فاکتور نزول ۱۲%
۲۸۵ ۳۱۹ ۳۵۷ ۱۰۰۰ - مبلغ تنزیل شده پرداختها
۳۹ – $ NPV
در تلاش برای حل این بحران، کمپانی دو انتخاب دارد. اول، اجازه پاداشهای کوتاه مدت را بدهد تا مسلط شود، دوم، اجازه پاداشهای بلند مدت را بدهد تا مسلط شود. به هر کدام از گزینه ها در ذیل می پردازیم:
۱- بیشینه کردن سود کوتاه مدت: اگر مورد کوتاه مدت چیره شود، آنگاه واحد فروشنده به قیمتگذاری برای انتقالات داخلی بر اساس هزینه نهایی ادامه می دهد. وقتی این اتفاق می افتد، کمپانی ممکن است یک فرصت سرمایه گذاری که افزایش ارزش می دهد را از دست بدهد، و ممکن است کمبود ظرفیت برای آماده کردن تولیدات داخلی داشته باشد. واحد خریدار محصولات را از بیرون به قیمت بازار تهیه می کند. مزیت این برای کمپانی این است که سود جاری را بهینه می کند و ضرر آن برای کمپانی از دست دادن جریان نقدینگی داخلی در آینده است.
۲- بیشینه کردن ایجاد ارزش بلند مدت- اگر مورد بلند مند چیره شود، آنگاه واحد، انتقالات داخلی را به قیمت بازار انجام خواهد داد. وقتی این اتفاق بیافتد، واحد فروشنده ظرفیت خود را افزایش خواهد داد و محصولات بصورت داخلی فراهم می شوند. واحد خریدار قیمت بازار را می پردازد ولی منبع آن واحد فروشنده خواهد بود. از دیدگاه واحد خریدار، چیزی عوض نشده است. استفاده از قیمت بازار این اطمینان را می دهد که فروشنده کاملا جریان نقدینگی داخلی ایجاد شده توسط این سرمایه گذاری را احساس و قبول خواهد کرد. کمپانی نیز ارزش سهام خود را افزایش می دهد. هزینه ای که برای کمپانی خواهد داشت، بهینه کردن سود دوره ای جاری خواهد بود.
۷- رسیدن به یک مصالحه
در انتخاب قیمتهای بازار، کمپانی مشکل ایجاد ارزش بلند مدت را حل می کند، ولی این می تواند باعث ایجاد یک مسئله جدید شود: عدم همگرایی هدف کوتاه مدت. از طرف دیگر اگر هزینه تمام شده انتخاب شود، کمپانی حداکثر سود کوتاه مدت را بدست خواهد آورد. اما حالا ممکن است عدم همگرایی هدف بلند مدت را داشته باشد. بدین معنی که سرمایه گذاری مورد نظر ممکن است از دست برود. غیر ممکن است که یک سیستم انتقال قیمت تنها داشته باشیم که کاملا با ایجاد ارزش بلند مدت با سود حداکثر کوتاه مدت همگرایی داشته باشد. انتخاب قیمتهای انتقالی یک تبعیضی را نسبت به سایرین ایجاد می کند. اگر، همانطور که دانشمندان می گویند، هدف کمپانی افزایش ارزش سهام باشد، آنگاه سرمایه گذاری بلند مدت باید در اولویت قرار گیرد. پیشنهاد می کنیم که تمامی قیمتهای انتقالی بر حسب قیمت بازار صورت پذیرد. فرض ما این است که هدف اصلی کمپانی افزایش ارزش سهام در طولانی مدت است، نه سود کوتاه مدت. سرمایه گذاری، محرک رشد می شود حتی اگر برخی از تولیدات از بین بروند. قیمتهای انتقالی بر حسب قیمت بازار، دستیابی به این مهم را هموار می سازد. از آنجاییکه واحد فروشنده اعتبار کافی برای تمامی سود حاصل از فروش داخلی دریافت می کند، بر بحرانها غلبه می کند. در نتیجه، مدلهای بودجه اصلی واحد با حداکثر کردن جریان نقدینگی تخفیفی قابل انتظار، از هدف کمپانی پشتیبانی می کنند. مدیران واحدها، سپس راهنمایی می شوند تا در پروژه هایی که ارزش را برای واحد و کمپانی افزایش می دهند، سرمایه گذاری کنند.وقتی مدیران واحدها، اطلاعات صحیح سرمایه گذاری را داشته باشند، احتمال اینکه آنها فرصتهای بیشتری را برای مدیران ارشد به ارمغان بیاورند بیشتر است. سازمانهای غیرمتمرکز وابسته به ابتکار مدیران واحدها هستند. اقدامات آنها برای موفقیت کمپانی حیاتی می باشد. مدیران واحدها از سایرین به قیمتهای بازار نزدیکتر هستند و از شرایط تجارت اطلاع کافی دارند و فرصتهای مناسب سرمایه گذاری را می بینند.
اگرچه، پیش از آنکه پروژه های اصلی را انجام دهند، باید پیشنهاد سرمایه گذاری مربوطه NPV مثبت داشته باشد. مهمتر این است که اگر مدیران واحدها پیشنهادات سرمایه گذاری را ارائه ندهند، مدیران شرکت هرگز نخواهند فهمید چه موقعیتهایی از دست رفته است.
استفاده یک شرکت از قیمتهای انتقالی بازار، به اقدامات شرکت بستگی دارد. مدیران ارشد مجبور خواهند شد تا از امتیازات خاصی برای انگیزه دادن به هر مدیری برای زیر نظر گرفتن بازار استفاده کنند. قیمتهای انتقالی بر پایه قیمت بازار باعث آشفتگی در کوتاه مدت خواهد شد. چون کالاهای داخلی با قیمتهای پایین در دسترس نخواهند بود. مدیران واحدهای خریدار ممکن است با افزایش قیمت خرید کمتری انجام دهند. در نتیجه، سطوح تولید کاهش یافته و سود کوتاه مدت وجود نخواهد داشت. اما کماکان لازم است که تاکید روی تولید جریان نقدینگی در آینده باشد. مدیران ارشد باید دید بلند مدت را در کل کمپانی تقویت کنند. سپس تمرکز روی ارزش سهام توسط مدیران واحدها انجام خواهد شد.
marketingarticles.ir